دنیا، از یک جایی به بعد بوی سیر گرفت. نه آن بوی خوب سیرترشی کنار غذا، یا بوی عطر سیری که از وسط بادمجانهای کبابی میرزاقاسمی خودش را میکشد بیرون. بوی سیر مانده. بویی که معلوم نیست ماسیده به آن دستی که سیر را پوست کنده، یا از دهان وعرق بدن آن کسی که آن را خورده بیرون میزند. بوی آن بعد از ظهرهای شمال که بعد از نهار که همه خوابند میپیچد در مشام همان یک نفری که بیداراست و سیر نخورده. انگار که یکی از آن پنکههای سقفی بزرگ به سقف آسمان زده باشند و این بوی گندِ مانده را پخش کند همه جا.
دنیا از یک جایی به بعد بوی ماندگی سیر را گرفت و هر چقدر هم مردم کیک وغذاهای مختلف پختند و چای هلدار دم کردند، بوی ماندهی سیر از دنیا نرفت که نرفت. حتی بوی تند الکل و ژل ضدعفونی هم فایده نداشت. از خیلی قبلتر از اینها، بوی گند سیر، ماسیده به دستهای دنیا و هر چقدر هم میشوید، پاک نمیشود.