این طراحان لباس گاهی خیلی حالی‌شان می‌شود.


امروز صبح بابام روی واتس‌اپ پیغام داد: «دامن لباس لیدی‌گاگا شبیه لحاف کرسی مامانم بود.»

راست می‌گفت، مادربزرگم یک پتوی ساتن قرمز قدیمی داشت که به آن می گفت لحاف کرسی. با یک ملحفه‌ی سفید بزرگ جلدش میکرد. هر سال وسط تابستان، یک پارچه‌ی بزرگ تمیز می‌انداخت وسط مهمانخانه، بعد ملحفه‌ی سفید را می انداخت روی آن، پتوی قرمز را پهن می کرد وسط ملحفه. لبه‌های ملحفه را برمی‌گرداند روی پتو و با فاصله های منظم سنجاق قفلی می‌زد. جا به جا هم آرام و با ناز، مثل اینکه بخواهد اسب را غشو کند، با دست‌های چروکش می کشید روی پتو تا صافش کند. می رفتم کنارش می نشستم و انگار که بزرگ‌ترین کار دنیا را انجام می‌دهم، من هم آرام آرام دست می کشیدم روی پتو.  لیزی و خنکی‌اش حس خوبی داشت.  دست کشیدن راضی‌ام نمی‌کرد، می رفتم آن گوشه‌ای که هنوز دست مادربزرگ و سنجاق قفلی‌هایش به آن نرسیده بود، آرام می خزیدم زیر پتو. می‌خوابیدم بین خود پتو و ملحفه‌ی سفیدی که جلدش می شد. انگار رفته بودم وسط پتو، یکی می شدم با آن. تمام خنکی‌ای که شب ها پای آدم می گردد تا  گوشه‌ای از تخت پیدایش کند را، یک جا با تمام بدنم حس می کردم.  تنها زمانی  بود که می شد لیزی و خنکی ساتن را با تمام وجود حس کرد. وگرنه زمستان ها همیشه پتوی جلد شده را می انداختیم رویمان. من که می رفتم لای پتو، مادربزرگم سرعت سنجاق قفلی زدنش را کم می کرد. زیاد که وول می خوردم می گفت :« بپا سنجاق نره به تنت مادر». جلد کردن پتو که تمام می شد، یک مستطیل قرمز می ماند وسط سفیدی‌ها . انگار یک تابلوی قرمز بزرگ را  قاب سفید گرفته باشند. بعد آن را تا می کرد و می‌گذاشتش بالای کمد.
.
تشبیه لباس امروز لیدی‌گاگا به آن لحاف‌کرسی، بهترین تعبیر برای مراسم تحلیف امروز بود. نه فقط  شباهت ظاهری، که تمام آن آرامشی که که ساتن قرمز در خودش داشت، انگار امروز با لباس لیدی‌گاگا به دنیا برگشت.
این طراحان لباس گاهی خیلی حالی‌شان می‌شود.

Loading

Ava

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *