یکی از آن کوچه های با شیب تند امانیه. بن بست. انتهای سراشیبی، آنجا که یک پست برق کوچه را بی قواره کرده، یک فرش دوازده متری را شسته اند و پهن کرده اند روی سر کوچه. ابریشمِ قم، دستباف، لچک ترنج. یک سرِ بندِ رخت را گره زده اند به گردن تیر چراغ برق کوچه، آن سر دیگرش از روی پست برق رفته و خودش را رسانده به نرده ی بالکن طبقه ی دوم یکی از خانه های کوچه ی کناری. ریشه های فرش خیسند. انگار که فرش یا درست شسته نشده یا آنقدر کثیف بوده که هنوز آب چرک می چکد از ریشه ها. Continue reading “من از تو هیچ نمی خواهم، جز تکه پاره های گریبانم”